92/1/6
2:27 عصر

قریشیان

بدست علی خزائی در دسته

الا ای ســــــــــرو بـــــــاغ آفرینش         یگانـــه گـــــــــــوهر دریای بینش

تمـــــــــام مقصد و مقصود عالم           رسول آخـــــــــــرین  در نسل آدم

نبی امـــــــــــــــی و ام ابیـــها            پس از شمس و ضحی باشد تلیها

مراد از کــــــــوثر قرآن همو شد            شکسته پهلوی دوران همو شد 

که عالم از بقای اوست باقی              به عشق روی او پرداخت ساقی

الا نـــــاهید روی بسته سیما               تو مــــردی در لسان رمز و ایما  

دو طفلانت که سرور بر جهانند             کی اید تا که یاریمان رسانـــــند

به همراه شباب  خـــــواب رفته            ز البرزی کــــــــــه زیر آب رفــــته      

همان مــــردان مرد پارسی گوی             همــــان لاهوتیان آدمی روی

بیایند و جــــــــــهان آرام سازند            جهان مقهور نسل سام سازند

ز ضحاک لعین عـــــــالم بگیرند            نگین خــــــاندان جــــــم  بگیرند

                       

 


92/1/6
8:32 صبح

....دل نمانده ست ز دیر آمدنت

بدست علی خزائی در دسته

شعر از خاقانی 

به دو میگون لب و پسته دهنت                به سه بوسِ خوش و فندق شکنت

به زره پوش قــــــــد تیر وشت                 بــــــــه کــــمانکش مژه ی تیغ زنت

به حـــــــــریر تن و دیبای رخت                 به ترنج بــــــــــــــر و سیب دقنت

بدو نرگس، بدو سنبل بدو گل                 بر سر سرو و صـــــــــنوبر شکنت

به مـــــی عبهر آن سرخ گلت                  به خــــــــــــوی عنبر آن یاسمنت

به گـــــــهرهای تر از لعل لبت                   به حلی هـــــای زر از سیم تنت

به فـــــروغ رخ زهـــــــره صفتت                 به فریب دل هــــــــــــــاروت فنت

به نگین لب و طـــــــــوق غببت                 این ز بـــــــرگ گل و آن از سمنت

به دو مخمور عــــروس حبشیت               خفته در حجله جــــــــــــزع یمنت

به بناگوش تــــــو و حلقه گوش                به دو زنجیر شــــــــکن بر شکنت

به سرشک تر و خــــون جگرم                  بسته بیرون و درون دهــــــــــنت

به شرار دل و دود نفــــــــسم                 مــــــــــانده بر عارض جعد شکنت

به نیاز دل مـــــــــــــن در طلبت                بگــــــــــــــــــداز تن من در حَزَنت

به دو تا موی که تعویذ من است             یـــــــــادگار از سر مشکین رسنت

به نشانی که میان من و توست               نوش مــــــــــرغان و نوای سخنت

که مرا تا دل و جـان است بجای                جـــــای باشد به دل و جان منت

دوستتر دارمــــت از هر دو جهان              دوست تر دارم از خــــــــــویشتنت

تو بمان دیـــــــــر که خـــاقانی را                دل نــــــمانده ست ز دیر آمدنت


91/9/14
7:49 صبح

باران نخواهد آمد

بدست علی خزائی در دسته

کشتی نساز ای نوح، طوفان نخواهد آمد
بر شوره زار دل ها بـــــاران نخواهد آمد

شاید خدا به شعرم لبــــــــخند زند اما
جاییکه سفره خالیست ایمان نخواهد آمد

رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن
منجی تا نیاید بـــــــــــاران نخواهد آمد

91/8/24
9:10 صبح

مکمل های متضاد

بدست علی خزائی در دسته

اکثر مردم، اطلاعی از دنیای مکمل ندارند، درست همانگونه که قطب یک باتری، اطلاعی از وجود مکمل خود که همان قطب منفی است، ندارد. ممکن است به سمت ان جذب بشود، اما کاملاً نا محتمل است که اگاهی و اطلاعی، از حضور و وجود آن داشته باشد.
دنیایی مادی وجود دارد که درست در نقطه مخالف آن که در عین حال شبیه و یکسان او نیز هست، دنیایی غیر مادی وجود دارد ( یا دنیایی مکمل) درست همانگونه که خدا و ضد خدا وجود دارد. بدون ضد خدا، ما چگونه می توانیم رحمت و محبت و الطاف الهی را درک کنیم؟ به همان میزان، بدون خدا، ما چگونه قادر قادر هستیم تا شری را که در ضد خدا وجود دارد و نیروی منفی و بد است دریابیم؟ ما انسانها، فعلاً در جهانی زندگی می کنیم (یا در قطبی حضور داریم) که منفی است، و در حال حاضر متاسفانه به وسیله ضد خدا یا همان نیروی شر یا شیطان یا ابلیس یا ظلمت و تاریکی، و در یک کلام قدرت بدی هدایت می شویم. اما بزودی دوره حیات تغییر خواهد یافت، و ما دوباره بسمت خدا خواهیم شتافت و از تاثیرات سودمند و مثبت آن بهره مند خواهیم گشت. ما جزو بخشی از یک سیستم متناوب هستیم، که از مثبت به منفی، و از منفی به مثبت عبور می کند.درست مانند مخالف یا متضاد ما که از منفی به مثبت و از مثبت به منفی می گذرد...
هر حیات و هستی، حرکت و ارتعاش و تزلزل و تغییر و تحول است. چنانچه ما سیستم جریان متناوب را مورد بررسی قرار دهیم، مشاهده خواهیم کرد که هر نیم موج، از یک سیکل یا دوره نیمه مثبت تشکیل شده است، که به یک نیم منفی مبدل شده است. سپس به جای ان که به نیمه منفی مبدل گردد، سیکل یا دوره اول کاملاً منفی و سیکل دوم کاملاً مثبت می شود. و اما در مورد جریان معمولی ( همان جریانی که در خانه ها و منازل وجود دارد) باید گفت برای نمونه در انگلستان، پنجاه بار در ثانیه قطب آن از منفی به مثبت، و از مثبت به منفی تغییر می یابد در کشورهای دیگر مانند کانادا و ایالات متحده تاثیر می گذارد و در دنیای ما و منظومه شمسی و حتی عالم و کهکشان ما را تحت تسلط خود دارد. ما در طول زمان، مانند الکترونهایی که در جریان الکتریکی حرکت می کنند، در آن حضور داریم و از آن عبور می کنیم. که مانند زمان در نظر می پنداریم، تا سرانجام بتوانیم به حیات و هستی والاتری دست پیدا کنیم. در واقع بهتر است بگویم تا زمانی که باطن رفیع ما به درجات بالاتر برسد چنانچه به یکی از کتابهایم به نام فرد پیشینیان مراجعه کنید، پی می برید که هر سیکل یا دوره از زمان از 72000 سال تشکیل شده است.

هر موجودی، و اساساً هر چیزی روی زمین، دارای مکمل خود می باشد که از قطب مخالف برخوردار است و در کره زمینی دیگر،  و در یک سیستم زمانی دیگر وجود دارد. بدیهی است که چنین سیستمی نمی تواند در نزدیکی ما حضور داشته باشد، در غیر این صورت چنان انفجار سهمگین رخ می داد که تمام کره زمینی ما و همچنین تعدادی از دنیاهای دیگر، کاملاً نابود می شدند.

 امروزه دانشمندان بر این عقیده اند که انفجار مهیب و عجیب صحرای سیبری در تاریخ سی ام ژوئن 1908، بوسیله تکه ای از دنیای غیر مادی، یا دنیای مکمل ما پدید آمد. تکه ای که حتی از یک توپ فوتبال هم کوچکتر بوده است، و هیچ کس نمی داند چگونه آمده و چگونه از جو زمین عبور کرده است! سرعت آن بی اندازه زیاد بوده است، و در لحظه ای که با زمین برخورد کرد، با چنان صدای بلند و مهیبی منفجر شد که از فاصله هشتصد  کیلومتر به گوش مردم رسید! در فاصله شصت کیلومتری از محل انفجار، مردم از تشعشع و ارتعاشات انفجار به هوا بلند شدند! بنابر این چنانچه قطعه ای از دنیای غیر مادی یا مکمل، دوباره به زمین بیاید و از بخت بد ما، از حجم و اندازه بزرگتری برخوردار باشد، امید نجاتی دیگر برای ما باقی نخواهد ماند. و چیزی از کره زمین بر جا نخواهد گذاشت. درست همانگونه که یک جرقه کوچک قادر است باعث آب شدن رابطه ها شده و شبکه عظیمی از نیروگاه برق را از بین ببرد، قطعه ای نسبتاً بزرگ از دنیای مکمل می تواند باعث نابودی و هلاکت ما بشود.

سیکل یا دوره فعلی ما، از قطبی منفی برخوردار است. به همین دلیل است که دارای احساساتی ناشی از سر خوردگی، ناراحتی و نارضایتی و عدم خرسندی می باشیم. به هر کجا که چشم می دوزیم و به قدرتی چشمگیر خیره می شویم، ملاحظه می کنیم که این نیرو از نوع منفی می باشد. اما لازم نیست ناامید باشید. این دوره رو به پایان است. در طی سالهای بعد، سیکل جدیدی آغاز خواهد شد که در طی آن، شرایط، بیش از پیش مثبت و نیکو خواهد شد. ما دیگر تحت تسلط ضد خدا نخواهیم بود. جنگها کم کم پایان خواهند گرفت، و خیر و نیکی حاکم مطلق خواهد شد. دیگر هیچ نوع نزاع و مبارزه و جنگی وجود نخواهد داشت، مگر بر علیه فقر و گرسنگی، و نابود سازی بیماریهای مختلف و بالخره بر علیه خود بدی و نیروهای اهریمنی. ما از وضعیتی بهره مند خواهیم شد که می توان نام آن را بهشت زمینی نهاد. باطن های رفیع ( یا آدیاتمای زیادی) از سراسر عالم هستی، عروسک هایشان را به سمت کره زمین سرازیر خواهند کرد تا در جهانی با نیروی خیر، و ارتعاش مثبت بسر ببرندف و جمعیت انسانها بسیار افزایش خواهد یافت.

آیا تا بحال کتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده اید؟ کافی است به آلیس بیندیشید که از آیینه عبور کرد و خود رال در سرزمینی یافت که همه چیز بصورت معکوس و وارونه اتفاق می افتاد. فرض کنیم شما ناگهان قادر شده اید از میان حجابی عبور کنید که منفی را از مثبت جدا سازد. فرض کنیم که در این دنیا، از خود می پرسیدید چگونه قادر خواهید بود صورتحساب مخارجتان را بپردازید و از زیر بار سنگین بدهی هایتان رهایی یابید، و اینکه اساساً چرا همسایه تان تا این اندازه با شما بد رفتاری می کند و خصومتی اشکارا با شما دارد. اما ناگهان ملاحظه می کنید که به آن سوی حجاب رفته اید، و مشاهده خواهید کرد که دیگر هیچ بدهی مالی ندارید! هیچ صورتحساب وجود ندارد! مردم اطرافتان مهربان شده اند و شما نیز به سهم خود، وقت کافی برای کمک کردن به مردم دارید و دیگر غرق در کارهای شخصی تان نیستید. آری چنین زمانی یقیناً از راه خواهد رسید. بدون کوچکترین تردید. چنین زمانی همواره در طول تاریخ بشریت از راه میرسد. و هر بار که وارونه شدن دوره ای از زمان به مرحله اجرایی خود در می اید، ما انسانها نکات بیشتر می اموزیم.

 انسان از فکر کردن به برخی نکات، گاه احساس شور و شعف هیجان آوری می کند. فرض کنیم می توانستیم قطعه ای بسیار کوچک ( به اندازه یک نخود) از دنیای مکمل به دست می آوریم، و موفق می شدیم آن را از تاثیرات زمینی به دور نگاه داریم، و سپس آن را از تاثیرات زمینی به دور نگاه می داریم، و سپس آن را روی سفینه فضایی عظیم نصب کنیم. انگاه تنها کاری که لازم بود انجام دهیم این بود که آن قطعه کوچک را برای لحظه ای کوتاه، تحت تاثیر زمین قرار می دادیم تا قادر به راه اندازی آن سفینه عظیم می شدیم. ان گاه، سفینه مورد نظر قادر بود تا اعماق کهکشان و در فضای لایتناهی الهی پیش برود، و ما را به نقاط دور دست و ناشناخته ببرد. دیگز نیازی به موشک، و ساختن انواع وسایل پیشرفته و سنگین نبود، زیرا همان قطعه کوچک قادر بود تمام کارهای مخصوص و لازم برای ایجاد خلا را فراهم آورد...

لازم است دوباره تکرار کنم که هیچ خیری بدون شر وجود ندارد، زیرا چنانچه غیر این بود، دیگر نیرویی وجود نداشت، هیچ آهن ربایی نمی تواند کاملاً مثبت یا منفی باشد، زیرا در چنین مواردی هیچ عملی انجام نخواهد داد، و هیچ چیزی را به خود جذب نخواهد کرد...به این ترتیب دیگر نام آهن ربا نیز نخواهد داشت. حال فرض کنیم که دنیای ما، نوعی آهن ربا با میدانهای مغناطیسی عظیمی باشد که از قطب شمال تا جنوب امتداد دارند. حال فرض کنیم دنیای دیگری هم وجود داشته باشد که دارای قطب مخالف باشد، و به وسیله پل نامرئی به ما متصل و وابسته است. به این ترتیب، ما در مقابل دو قطب مخالف یک اهن ربا قرار خواهیم گرفت که می تواند به شکل نعل اسب باشد. بسیاری از دانشمندان از خود می پرسند ایا دنیای مکمل، به معنای این است که هر چیزی در این دنیاف شکل و ماهیت دقیق خود را در دنیای دوم نیز دارد یا نه؟ برای مثال از خود می پرسند که ایا در دنیای مکمل، انسانها و گربه ها و سگ هایی دقیقاً مشابه با انسانها و گربه ها و سگهای این دنیا وجود دارد؟ دانشمندان از این جهت چنین پرسش هایی از خود می کنند که فاقد نیروی تخیل لازم هستند ( حتی در بعضی مواقع انسان شک می کند که آیا اساساً نیروی تخیلی نیز در ذهن آنان وجود دارد یا نه....) انها نیاز دارند که حتماً قادر به دیدن و لمس کردن چیزی ملموس باشند، تا بتوانند اظهار عقیده کنند. بنابراین برای پاسخگویی به چنین پرسش هایی، نیاز به یک متافیزیسین یا عارف یا اساساً شخصی است که به علوم ماوراء الطبیعه علاقه داشته باشد و بتواند با ترک کردن کالبد فیزیکیش از کره زمین بیرون رود، و درست از لحظه ای که مبادرت به چنین کاری می کند، این امکان برایش پیش می اید که بفهمد و ببیند دنیای مکمل به چه شکل و حالتی است، و به چه چیز شباهت دارد. سپس اطلاعات گوناگونی به دست آورد و با خود به همراه بیاورد. این دقیقاً همان کاری است که من اغلب اوقات ( در واقع بارها و بارها) انجام داده ام...

انسانهایی که در دنیای مکمل زندگی می کنند و ما برای راحتی درک مطلب، انان را ضد انسان می نامیم، اساساً موجوداتی هستند که مسیر اتریک آنان، از مسیر اتریک ساکنان روی زمین متفاوت است. برای نمونه، فرض کنیم به جای ان که پوشش هاله تابان آنان ابی و زرد باشد، (مانند انسانهای زمینی)، زرد و آبی است. چنانچه برایتان تجسم چنین دنیای متضادی، دشوار به نظر میرسد، کافی است به هنر عکاسی بیندیشید. مگر نه اینکه عکس از یک نگاتیو و یک پوزیتیو تشکیل شده است؟ چنانچه ورق کاغذی در اختیار داشته باشیم، و نوری از میان نگاتیو عبور دهیم، پس از آنکه کاغذ مورد نظر را از چند عملیات شیمیایی گذراندیم، لکه ای تیره درست در جایی که قبلاً روشن بوده است، به دست خواهیم آورد و در جایی هم که لکه ای تیره داشتیم، لکه ای روشن بدست می آید.

 

منبع:

فصل هایی از زندگی، لوبسانگ رامپا، مترجم فریده مهدوی دامغانی


   1   2   3   4      >